سالن غلغله بود، به محض باز شدن درها سه ردیف دختر و پسر، چسبیدن جلوی صحنه. همون ساعت اول سالن دیگه تقریبا پر شد ولی هنوز صف طولانی ای پشت در بود.
انتظامات سالن دوبرابر کنسرتهای گذشته بود و نسل نوجوون ایرانی لندن، گروه گروه از این ور سالن می رفتن اونور سالن و همدیگر رو برانداز می کردن.
کامران و هومن
در همین دقایق اگه از این دستبندهای "جواز صحنه" ( کلمه من درآوردی ) داشتین، می تونیستین بعد از گذشتن از ستون تنومند محافظان صحنه و بالا رفتن با ترس و لرز از پلکان تاریک و سیاه کنار صحنه . . . ( هنوز جمله تموم نشده )
از اینجا گوش کنید
کامران و هومن
. . . و سابیده شدن به دیوار راهروی کم نور، به رختکن شماره ۳ وارد بشین.
اونجا درحالی که لرزه های بلندگوهای سالن، چهار گوشه اتاق رو به وز وز انداخته بود، می دیدین که کامران و هومن دارن سیم گوشی و میکروفن راداریشون رو از لای پیرهنشون رد می کنن، تا برای صحنه آماده شن.
کامران و هومن
کامران و هومن قبل از آمدن روی صحنه (رختکن سه)
بخند تا دنیا بهت بخنده
کامران و هومن
بی رودرواسی بگم از کرامات کامران وهومن، اخلاقشونه یعنی هیچوقت من کلافه و عصبی ندیدمشون. حتی دقایق قبل از رفتن روی صحنه منو راه دادن اتاقشون و چند تا عکس گرفتیم و خندیدیم.
همین نشون می ده که چقدر بچه ها ملاحظه کار و خوش اخلاقن، چون اکثر خواننده ها دقاییق قبل از رفتن روی صحنه، بد اخلاق و عصبی می شن. مسلما بچه ها هم عصبی هستن ولی اصلا به روی خودشون نمی یارن و شدیدا ملاحظه کارن.
اگه دستم به میکروفنت برسه ...
بعد از کنسرت کامران وهومن تا برگشتن تو راهرو گفتن:
کامران: آقا دیدی دو بار میکروفنمون قطع شد و این سیم میکروفن پاره شد!
هومن: بیشتر یک آهنگ رو کامران تنهائی خوند تا من سیممو پیدا کنم و میکروفنم راه بیافته.
خیلی بد شد اینقدر منو فشار دادن که محافظ صحنه نمی تونست جدامون کنه.
من اولین پسرکوچیکی که پرید رو صحنه رو از دور دیدم: نشونه گرفت، خیز برداشت و دوید خودشو محکم زد به من. بخدا نفسم بند اومد.
کامران و هومن
راستش هم همینه اگه به جمعیت نگاه کنین می بینین که موقع کنسرت، همه کسانی که جلوی صحنه هستن، خیز برداشتن که بپرن بچه ها رو بغل کنن فقط موقعیتش براشون پیش نیامد!
کامران و هومن
کامران و هومن حدود یکساعتی برنامه اجرا کردن: رقصهای هماهنگ دو نفره ، هم آوازی با مردم ( آهنگهای منوببخش، منو کم داری، بیست و فدای سرت ). دست دادن به مردم، کلنجار با حمله مردم، تحمل مه مصنوعی روی صحنه، نگاه به نورافکنهای ۵۰۰ واتی بدون عینک، و رقص و آواز بدون اینکه نفسشون بگیره. . .
کامران و هومن
کامران و هومن از پشت صحنه
کامران و هومن: باور کن من اصلا نمی فهمم که زمان چطوری می گذره، اصلا عین برق وقت می گذره و می گن آهنگ آخر رو بخونین. از قدیم گفتن اگه خوش بگذره، زود می گذره.
قاصدک ریشدار
چون طرفدارای بچه ها زیاد هستن، چاره ای نداشتم که سلام دستچینی از اونهائی که روی صحنه پاچه شلوارم رو کشیدن و باعث شدن عکسها تار بیفته و کسانی که از روزها قبل به من تلفن زدن و خواستن که ببرمشون پشت صحنه رو بهشون برسونم، ولی اصلا تصور نمی کردم که مادر خودم هم جزو اسمها باشه!
بچه ها ، مامانم سلام رسوند و گفت آهنگ "اون با من" رو خیلی دوست داره!!! ساینا از وقتی که در سالن باز شد چسبید به نرده های جلوی صحنه و گفت چون فشار زیاد بود نتونست بپره روی صحنه بغلت کنه، از ایران به من خبر دادن که تولد هر دوی شما ماه آذر بوده، این رو گلچهره از اصفهان بهم گفت.
کامران و هومن: به همگی شون سلام می رسونیم ، بله درست گفته. ۴ آذر و . . .
اتفاقا شب تولدمون با آقای بیژن مرتضوی، تو لوس آنجلس کنسرت داشتیم و خیلی هم خوش گذشت.
فقط بعدش که رفتیم شهر دالاس، پدرام، مدیر برنامه هامون ما رو غافلگیر کرد و یکدفعه دیدیم وسط آهنگ آمد روی صحنه و از ما خواست که خوندن رو متوقف کنیم و ما هم نگران شدیم و گفتیم که نکنه چیزی شده که یکدفعه صدای تولدت مبارک اومد و از پشت سرمون روی صحنه ، مایکل ( کمدین ) با دو تا دختر رقصنده با یک کیک بزرگ آمدن روی صحنه.
حالا منم خودم رو لوس کردم و قبل از اینکه بیام دیدنتون رفتم درباره خصوصیات متولدین آذر ماه تحقیق کردم و خوندم که قدرت پیش بینی زیادی دارن، درسته؟
کامران و هومن: پیش بینی؟! نه بابا ما خرافاتی نیستیم. آره شده که مثلا یک چیزهای دیدم که بعدا اتفاق افتاده و گاهی یک پیش بینی هایی کردم که کاملا برعکس شده. ( خنده توام با نگرانی چون امیدوار بودم بچه ها رویاهاشون رو برام تعریف کنن که نشد! )
کامران و هومن
از اینجا گوش کنید
اینهائی که طالع می نویسن معمولا یکسری خصلتهائی رو در مورد متولدین ماه ها می نویسن که برای هر کسی ممکنه جور دربیاد.
حالا برای آنکه کاملا یک آب سردی روی تحقیقات من بریزین و بالکل سنگ رو یخ بشم، می گن که متولدین آذر گوشه گیر هستید یا ترجیح می دین که بیشتر وقتها تنها باشین!
هومن: حالا جالبه که من اصلا اینجوری نیستم. خیلی اجتماعی ام و باید همیشه دورم شلوغ باشه.
کامران: البته لحظه هائی هم پیش می یاد که می خوای تنها باشی و بری تو فکر، ولی کمتر اینجوری می شم.
بیست و یک؟
بچه ها تو مصاحبه قبلی گفته بودن که بعد از موفقیت آلبوم بیست فورا به فکر ضبط آلبوم بعدی افتادن.
از الان با رامین زمانی و مریم حیدرزاده سوژه آهنگها و فضای شعرها رو داریم انتخاب می کنیم.
بعد از اینکه ویدیوهای فدای سرت و ... رو گرفتیم، دیگه جدی می شینیم آهنگهای آلبوم بعدی رو ضبط می کنیم.
بعد از تموم شدن کنسرتشون نیمساعتی رو در اون رختکن شماره ۳ که هواکش هم نداشت حرف زدیم و دیگه نوبت به روی صحنه رفتن ابی شد که وقتی از راهرو رد می شد که بره روی صحنه با بچه ها ملاقات کرد.
کامران و هومن
مدال
منهم دیگه بهتر بود برم بیرون چون اتاق داشت تنگتر و تنگتر می شد و بچه ها دیگه باید خودشون رو آماده کنسرت بعدی در شهر نیوکاسل می کردن که حدود ۲۰ ساعت بعد بود! بچه ها در خداحافظی به من یک نشان افتخار دادن:
ما که اسم تو رو گذاشتیم کاپیتان بهزاد! چون همیشه کلاه های کاپیتانی سرته و با هواپیما و بالن و زیردریائی و قایق خودتو می رسونی به ما، پشت صحنه. ( البته بچه ها اسب تازی رو از قلم انداختن ).
با بچه ها خوش گذشت و می دونم آروزی خیلی ها بود که جای من پیش کامران و هومن (توی این اتاق تنگ، در فاصله چند سانتی متری) می بودن و باهاشون گپ می زدن، ولی خوب دیگه بزنین به چوب که نظر نخورم.
شهرام
شهرام
شهرام از ضرب زنهای با سابقه روی صحنه است و از قدیم از زمان گروه پرواز با کامران بود تا امروز که با کامران و هومن ضرب می زنه. فقط بخاطر آرایش یا بهتره بگم گریم عجیبی که کرده بود گفتم حیفه که یک عکس نگیرم و از چسبهائی که بند انگشتهاش زده که انگشتهاش ضربه نبینه ، تصویری نداشته باشم.
ریش عجیب
ریش عجیب یکی از تماشاچیها که هیچ ربطی به مطلب نداره!